لاتیدان در خانه ی سوم

خانه به دوشی اما لذتی دارد

که فصل فصل سرماست

که زمستان است

که ییلاق و قشلاق کردن خودش هوایی دارد

از لاتیدان 1

به لاتیدان2

از لاتیدان 2

به لاتیدان3

از لاتیدان 3

به هرکجای این خاک که هر سنگ و هر سنگریزه اش برای ما خانه ی پدری مان است.

آخرین مطلب لاتیدان2عکس کودکی یتیم بود که در چهاراه ها بادکنک می فروشد.

نوشته ای در مذمت و زشتی فقر.

یاد آن امیر گمشده به خیر که درگوش وجدان های تاریخ حدیث خوانده است که:

خداوند از همه دانایان یک قوم پیمان گرفته است که دربرابر شکم بارگی اغنیا و گرسنگی فقرا ساکت ننشینند وبه آن رضایت ندهند.

عکس آن کودک یتیم را می گویم...

لاتیدان تا وجدان اش را تف نکرده در صندوق ... از شماها خواهد نوشت با صدای ناصر عزیز:



ادو تا چشم بی تکلّف
یه صدای خشک زخمی
یه نگاه بی ستاره
دو تا دست پینه بسته
دو تا پای خرد و خسته
که دیگه رمق نداره


از سر صبح تا دل شب
می پیچه صدای گاری
تو گوش کر خیابون
توی گرما زیر آفتاب
توی سرما زیر بارون
سر چهارراه دور میدون

میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماها
میخوام از شما بخونم
شما که غریبه هستین
پیش چشم آشناها
از همیشه تا همیشه
دستاتون رو هدیه کردین
به نگاه سرد ماهااااااااااا ...



پیشتون مثل یه برّه ست
سر به زیر و رام و آروم
دنیا با این همه گرگیش
توی این معرکه میدون
کوچیکه قد یه کوچه
با نهایت بزرگیش

توی مشتاتون اسیره
مثل بازیچهء کوکی
که تو دست این و اونه
اگه مردی مونده باشه
توی بازوی شماهاست

جون هرچی پهلوونه


از لاتیدان 2با همه خاطرات شما به لاتیدان3 آمده ایم دلیل این خوش نشینی را شماعزیزان که بهتر از همه می دانید. نمی دانید؟

شما که دیگر کودک نیستید.

در پناه حق