حتما ببینید


نمایشگاه موسای عامری که مجسمه هایی است نشسته برچند بلوک سیمانی خلاقانه است هم مجسمه ها وهم بلوک ها.فرصتی تا پایان اش نمانده حتما به دیدن شان بروید چشم های تان ممنون تان می شوند

19 تا 23 تیرماه 1390
بندرعباس، فرهنگسرای طوبا ، ...نگارخانه گرمساری

باسپاس از روح الله بلوچی

عکس: وبلاگ پرپروک/بیش تر ببینید

نظرات 15 + ارسال نظر

بله بسیار جالب بود هرچند درک نکردم چرا بلوک؟

سلام استاد
من دنبال همون ولی... هستم ایکاش ادامه میدادید .هرنظری دارید مطرح بفرمایید .
بسیار بسیارخوشحال میشم
منتظرادامه ولی ...

تلفیقی از عشق و اعتراض «نگاهی به ترانه «دست خالی» از منصفی» یداله شهرجو

«دست خالی»
دِگهَ هیچ کَ بی کس غم ناخارت دِگهَ چشمی از کسی دِل نابَرت
دِگهَ مشنو که کسی صدِات بزنت هرچه یادن در بریز از باورت
دستِ خالی بی توسَر زدن خُبن
دلِ خالی بی خنجر زدِن خَبنِ
پیش تُ آدم اَ لذت سیر اَبوت بی تُ آدم وا یَه لحظه پیر اَبوت
تا ننشتن برف پیری رو سرم ای بهار از راه برس کِه دیر اَبوت
دست خالی بی تو سَر زدن خُبن
دلی خالی بی خجر زدن خُبن
بیشتر از تُ طاقت اُمِنی دور بُشم از شو بی خوی نزدیکن کور بَشم
بگه تا کی باید منتظر بَشم اگه ناتی تا وا فگرگور بَشم
دست خالی بی تو سر زدن خبن
دل خالی بی خنجر زدن خبن
خیلی سختن که آدم تنها بَشتِ دل تنها چند صبا درد اَکَشت
غیراً غُصه و ختی هیچی اِتَ نَبو غیرغم وقتی نبو چیزی بَشت
دست خالی بی تو سر زدن خبن
دل خالی بی خنجر زدن خبن

منصفی به شاعران دهه ی چهل تعلق دارد دهه ای که از یک سو آغاز گشودن دریچه های مدرن به ادبیات ایران بود و از سوی دیگر شکل گیری نوعی از ادبیات که تفکر مدار را با خود همراه داشت ، الزاماً شاعر در این دهه در قامت یک مصلح اجتماعی ظاهر می شود که می خواهد آثارش در خدمت جامعه قرار گیرد . منصفی که برخاسته از این مکتب فکری است چگونه به سمت ترانه گرایش پیدا می کند؟ به ترانه ای که تا آن دهه به هیچ وجه نمی تواند هم پای نحله های رسمی ادبیات پیش بیاید . جدی گرفته نمی شود و در ساخت یک ترانه به ویژه متن نشانه های از سطح نگری و شتاب زدگی همواره آشکار بود .
منصفی اما با همان باور مکتبی خود به دهه ی چهل پا به عرصه ترانه نهاد او هرگز نخواسته یک مقلد صرف باشد . متن ترانه های منصفی نشان دهنده این واقعیت است که او در سرودن ترانه های خود همان جهان بینی مکتبی خود را به همراه داشته است . ترانه های منصفی گرچه غالباً نغزل را به عنوان یک درون مایه جدی دنبال کرده است اما مهتمرین مولفه درونی ترانه های منصفی صبغه ی اجتماعی ترانه های اوست. اجتماعی بودن که تا زمان منصفی کمتر مورد توجه ترانه سرایان بوده است در متن ترانه های او جایگاه ویژه وممتاز دارد نگاهی به ترانه «دست خالی» منصفی روشن شدن گوشه ای از مصداق های عینی این واقعیت است .
ترانه «دست خالی» منصفی از مهترین ترانه های اوست که در سال 52 آن را سروده است خوانش اولیه ترانه شاید ما را به یک فضای تغرلی رهنمون کند ولی مرور دقیق تر این متن، حکایت از ترسیم یک فضای اجتماعی همراه با نوعی اعتراضی است، اعتراضی که البته در اغلب ترانه های منصفی ریشه دوانده است . اما در این ترانه از همان بیت آغاز، منصفی پس از ترسیم فضای غبار آلبود جامعه ی آن روزی : «کسی به کسی غم ناخارت » و مهجور ماندن عشق :«چشمی از کسی دل نابرت» سکوت و اختناق : «دگه مشنو که کسی صدا بزنت » در نهایت به اوج اعتراض می رسد جایی که بیت ترجیع بند خود را آشکار می کند .«دست خالی بی تو سرزدن خُبن / دل خالی بی خنجر زدن خُبن . منصفی در بیت ترجیع بند ، ضربه ی سخت اعتراضی خود را فرود آورده است ، مجموعه ای از تعبیرات ویک فضای معنایی استوار که منصفی آن را به به شکلی زیبا به نظم کشیده است تکرار منظم حرف (خ) در کلمات خالی ، خبن و خجر به نوعی تداعی کلمات و فضای اعتراضی را نیز القاء می کند .
یکی از شگردهای منصفی در ترانه هایش استفاده ی هم زمان از فضاهای معنایی مختلف است در جایی که آغاز این ترانه در یک فضای اجتماعی سیر می کند با رسیدن به بند دوم وسوم به ناگاه یک فضای تغزلی به تصویر کشیده می شود : پیش تُ آدم اَ لذت سیر اَبوت / بی تُ آدم وا یه لحظه پیر اَبوت ... البته این تمام فضای ذهنی منصفی نیست چرا که او پس از آن به یکباره مخاطب را در برابر فضایی معنایی متفاوتی قرار می دهد : تا ننشتن برف پیری رو سرم / ای بهار از راه برس که دیر اَبوت ... تا قبل از رسیدن به این بیت ، مخاطب در برابر فضایی از سکوت و اختناق قرار دارد اما به نگاه امید را هم می بیند از «بهار» به عنوان نماد و سمبلی از سبزی و ریش سخن به میان می آید .

احسان رضائی 1390/04/23 ساعت 00:18

رفتم و دیدم . اساتید در حال پوست اندازی هستند .!!!

... 1390/04/23 ساعت 06:10 http://sosialiste.blogfa.com/

http://www.teribon.ir/archives/60886

محمدآراسته 1390/04/23 ساعت 11:58

باسلام وتشکرازاستادبزرگوار
انچه خوش باشدکه سردلبران
گفته آیددرحدیث دیگران
استادانشالله هرچندهواگرم است بسیارمایل هستم تشریف بیاوریدوهیچ ننویسید
ازلطف شمابه مردم بیابان متشکرم

[ بدون نام ] 1390/04/23 ساعت 19:50

نوع طرح مطالب بوی خستگی میدهد شور جدیدی باید دمیده شود
شمس

ممنون از شما محمد عزیز

رادیو فرانسه 1390/04/24 ساعت 13:23

ایران یکی از کشور های شرکت کننده در بخش "آف" امسال فستیوال آوینیون است و نمایش " تنها سگ اولی می‌داند چرا پارس می‌کند.." به اقتباس از مکبث اثر شکسپیر، به طراحی و کارگردانی ابراهیم پشت‌کوهی از روز 15 تا 30 ژوئیه در تآتر "سن بنه زه" زیر عنوان "مکبث، زار" به اجرا در خواهد آمد.

هادیما 1390/04/24 ساعت 15:15 http://hadima.blogsky.com

سلام
.
منون از اینکه منو قابل دونستین و منو در وبلاگ وزین لاتیدان لینک کردین
.
شما هم با افتخار لینک شدین
.

در مورد اسم هورخش هم فکر کنم معنی اون آفتاب عالمتاب یا آفتاب درخشان باشه
.
خدانگهدار

گزارش تصویری مراسم رامی
http://majidjamshidi.blogsky.com/1390/04/25/post-32/

منا 1390/04/27 ساعت 12:09 http://radiomona.blogsky.com

درود بر لاتیدان
اگر دوست داشتید در نظر خواهی رادیو منا شرکت کنید و ایده بدهید.
سپاس فراوان

مدتی بود وبلاگم را ثبت کرده بودم ولی از بس اتفاقات جالبی امروزا پیش اومده بود نمی دونستم از کجا شروع کنم تا اینکه امروز از جایی رد شدم و با توجه به تاکیدات قبلی باز هم روز از نو روزی از نو . . . .
راستی سلام . . .

ندای هرمزگان 1390/05/09 ساعت 09:47

«هرمزگان خاک نیست ،یک میراث مشترک فرهنگی است»
بیش از دو هفته از طرح سخنانی مبنی بسیار ضعیف خواندن استان های جنوبی کشور ولزوم راهیابی تمام استان ها به دریا گذشته است.سخنانی که بر پایه ی پیشنهاد تجزیه ی هرمزگان و مشخصا واگذاری شهرستان جاسک به استان کرمان و شهرستان پارسیان( گاوبندی) به استان فارس بود. این سخنان اگرچه در بوشهرپس ازاعتراض نمایندگان این استان وخطبه های آقای صفایی بوشهری امام جمعه این شهر مبنی بر عذرخواهی گوینده از طرح چنین سخنانی رو به خاموشی نهاد ولی در هرمزگان هم چنان زنده وموجب اعتراض شخصیت های مختلف فرهنگی و هنری ودانشگاهی است.
در همین رابطه و به ویژه با نگاهی به سابقه فرهنگی وتاریخی استان گفت وگویی با«محمدذاکری» پژوهشگردر حوزه فرهنگ وتاریخ هرمزگان صورت گرفته که آن را در زیر می خوانید:

آقای ذاکری با توجه به مطالعات فرهنگی وتاریخی شما پیرامون استان، این نظرات جنجالی درباره ی تجزیه ی هرمزگان از کجا پیدا شد؟
جواب اش خیلی ساده است.همه ی این جنجال ها از زیر خاک و آب هرمزگان آغاز شد. در طول این 80 سال نظام ایالتی و ولایتی ایران به علت گستردگی روبه تقسیم شدن و ظهور استان های جدید با هویت های فرهنگی مشترک داشته است. و در این مسیر هم مشکلی نبوده و کسی هم معترض نبوده و بیش تر خواهان جدایی بوده اند تا الحاق به استانی دیگر نمونه اش جدایی اردبیل از آذربایجان شرقی و یا جدایی قزوین از زنجان و جدایی قم از مرکزی وسپس از تهران و این آخری کرج از تهران.
پیشنهاد تجزیه کردن هرمزگان تاریخ چندانی ندارد. به نظر من به جای تاریخ باید در جغرافیای هرمزگان به د نبال مشکل گشت!!
مشکل برای ما از وقتی شروع شد که از زیر خاک و آب هرمزگان نفت و گاز فوران کرد وکرومیت، سنگ آهن و اورانیوم پیدا شد. اسکله های عظیم ساخته شدند ومناطق آزاد وسوسه انگیز کیش و قشم شکل گرفت و قرار است که در آینده هرمزگان کریدور انرژی کشور شود و گرنه پیش از این ها از این خبرها نبود و تقسیمات کشوری برای خوش معیار و ملاک داشت.
ملاک و معیار تشکیل استان های جدید معمولا چه بوده؟
چندین عامل بوده که البته به تناسب گاهی چند تا با هم و گاهی جدا از هم منشا این تغییرات بوده اند که می توان از عامل جغرافیایی و جمعیت و وسعت و فرهنگ و میزان توسعه و فاصله مناطق با مرکز استان شان نام برد.خراسان به علت وسعت تقسیم شد و کرج به خاطر جمعیت و توسعه و...
برای هرمزگان چه؟
جالب است که برای هرمزگان عامل فرهنگ از همه مهم تر بوه است البته فرهنگی که بر بستر جغرافیا شکل گرفته است مثلا مناطق ساحلی خلیج فارس و دریای عمان از خرمشهر گرفته تا چابهار معمولا در یک چهارچوب فرهنگی مشترک دیده شده اند.
در تقسیمات کشوری دوره قاجار و مشروطه ، ایران فقط 5 ایالت داشته در سال1316 به شش ایالت می رسد که البته با عدد مشخص می شده مثلا کرمان و بلوچستان را استان 8 می گفتند که تا امروز در بین مردم هرمزگان رایج است .
تاقبل از سال1346 کل نوار ساحلی ایران توسط دو فرمانداری کل یکی فرمانداری کل بنادر و جزایر دریای عمان (به مرکزیت بندرعباس) و دیگری فرمانداری کل جزایر و بنادر خلیج فارس (به مرکزیت بوشهر) اداره می شده است که در همین سال این دو فرمانداری کل ، منحل می شود و به جای آن یک استان مستقل بسیار بزرگ و طویل شکل می گیرد که از خرمشهر تا بندر گوادر در شرق چابهار را شامل می شده است
و جالب است که مرکز این استان بزرگ و تمام این مناطق بندرعباس تعیین می گردد اگر عامل فرهنگ مشترک (شکل گرفته برعنصردریا) را مشخصه اصلی ندانیم پس عامل اصلی چیست؟
چه شده که قانون گذاران آن سال ها به این نتیجه رسیده که جاسک وچابهار وبوشهر و خارک و ماهشهر با بندرعباس بیش تر نزدیک اند تا مثلا با زاهدان و شیراز؟
جالب این جاست هنوز هم که شما به چابهار بروید می بینید که با جاسک هرمزگان بیش تر نزدیکی دارند تا مثلا زابل در استان خودشان.

پس شما معتقدید که هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است؟
بله من که نظریه خودم کاملا باو ردارم و عمیقا معتقدم که هرمزگان فقط آب وخاک نیست و هرمزگانی بودن یک عامل فرهنگی است و لذا غیر قابل تقسیم می باشد . یک سنت است یک میراث مشترک انسانی است که عامل گویش شاخصه مهمی برای تداوم حیات این فرهنگ است.
البته این نظر را من در یادبود امسال «رامی» هم به صورت کامل تری توضیح داده ام که باید در فرصتی مناسب مکتوب شود.
به صورت خلاصه تر هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است یعنی چه؟
خلاصه اش یعنی این که منظورم از فرهنگ تمام مولفه های زندگی و زنده بودن در این منطقه است.تمام ساحت های حیات خاص درهمین جغرافیا .
با این توصیف من هرمزگان یعنی : ترانه های ابراهیم منصفی و شعرهای حسن کرمی .
هرمزگان یعنی : خور آذینی سیریک و خور خلاصی جاسک آبگرم خورگو و غار نمکی قشم و آبشار تزرج.
هرمزگان یعنی : همین مراسم عصوای لافت و نوروز صیاد سلخ وعلم پیغمبر میناب ومولود خوانی سالانه اهل سنت در کنچی بستک.
هرمزگان یعنی : همین صدای فاطمه رضایی و صالح سنگبر و ناصر عبدالهی و ترانه های نصرک .
هرمزگان یعنی : همین باغستان های دهبارز و برنطین و رودخانه و جهله های میناب و پیارم فارغان و نارنگی سیاهو و برقع زنان سیریک و لباس زیبای کدنوره خمیر و حجله های کنگ.
هرمزگان یعنی : همین پل لاتیدان و غارسادرمن جاسک و خانه فکری و مسجد بن عباس لنگه و بت گورون و دبستان جاوید و کارخانه خنجی . قلعه فین و قلعه مغویه و قلعه شاداب بیابان .
هرمزگان یعنی : همین سید گوده و کتابخانه شرفا شرفایی جناح و عرب زبان های شیبکوه و گوجه گاوبندی و لیموی جغین و برف های قله هماگ.
هرمزگان یعنی : همین سدید السلطنه بندرعباسی و حاجی مشیر و حاج احمدگله داری و حمام اش و سید عبدالرحیم خطیب بندری و شیخین و صهرین اش و آیت الله رئوفی بشکردی.
هرمزگان یعنی : همین رفتن به دریا درچهارشنبه آخر صفر و مراسم آرگیز گردانی نیمه شعبان و چهاردهمی و تعزیه کریان و نوحه های قضایی مینابی.
یعنی همین هواری ماهی سوری وگندم شمبری و تخمه قشمی و تمباکوی گزیر لنگه وهوور رمچاه و سمبوک و جالبوت وجهاز های بادی .
همین تیم شهرداری وآلومینویم.. یعنی همین ترانه ماندگار«وختی که تم دی » و«بارون بارکو»...
فرهنگ جامع انسانی یعنی همه ی این ها.
البته نباید جایگاه بلند و بی نظیر «ملوک هرموز» و نقش شان در ایجاد این فرهنگ مشترک را فراموش کرد ملوک هرموز یکی از معماران این تاریخ مشترک بوده اند
بیشتر درباره ملوک هرموز توضیح دهید؟
خود این مساله موضوع چند کتاب و چندین رساله و پایان نامه دانشگاهی بوده و شما را ارجاع می دهم به کتاب «تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس» از نویسنده ارجمند دکتر «محمدباقر وثوقی» که بسیار ارزشمند است و لازم است هر هرمزگانی در خانه اش یک جلد از آن داشته باشد و البته به اختصار هم من پیشگفتاری به نام ققنوس هرمزگان بر کتاب «عکس هرمزگان» نوشتم که هم به صورت مکتوب و هم در فضای وب موجوده ولی به صورت خلاصه باید گفت که برخی از مردم هرمزگان که به دریانوری و تجارت شهره بوده اند از قرن پنجم تا قرن دهم حکومتی خودمختار در جنوب ایران به وجود می آورند که ابتدا شامل مناطق میناب و بیابان بوده که بعدها به سمت جاسک و لنگه کشیده می شود که درست منطبق بر نقشه کنونی هرمزگان بوده است یعنی از جاسک تا کیش امتداد داشته و در عرصه دریا از بحرین تا عمان و حتی زنگبار در شرق آفریقا را در سیطره داشته اند و جزیره «هرموز» را به عنوان «دار الاماره » خود باراندازی از ثروت کره بودند که همین مساله طمع پرتغالی ها را برانگیخت و باعث حمله به هرموز و اشغال آن شد قدیمی ترین کتاب فرهنگی ما هرمزگانی ها که« شاهنامه تورانشاهی» باشد هم در همین دوره امیران هرموز دوره تالیف شده است.
پس این طمع ورزی ریشه در قابلیت های هرمزگان دارد؟
بله البته به طمع کاران هم باید حق داد وقتی از سیگار و ماهواره و سنگ قبر و کفن مردگان گرفته تاماشین و گندم و جانماز و لاک ناخن زندگان و ازطلای سیاه گرفته تا میعانات گازی و نفتی از همین آب و خاک می گذرند باید هم به دنبال تصاحب و تجزیه اش باشند.
بیخ مساله منافع مادی و اقتصادی است به همین راحتی .ا لبته اسم اش را اسم های قشنگ می گذارند مثلا محرومیت زدایی. اما ته اش را ببیند خودتان می توانید بهتر قضاوت کنید. اولش به نام محرومیت زدایی وا ستان ضعیف وقوی شروع می کنند ولی وقتی پای کار می رسد به جای طلب کردن «بشکرد» برای آبادی می آیند و معدن فاریاب رودان را می برند.
آیا فکر نمی کنید که مثلا تجزیه پارسیان و الحاق به استان فارس به توسعه ی این منطقه کمک کند؟
اولا که من از نظر فرهنگی و تاریخی و هویتی با این نام جعلی«پارسیان» خیلی مشکل دارم از روز اول هم دلایل ام را نوشتم که مطبوعات محلی مرعوب بودند و چاپ نکردند تا کار به این جا رسید که می خواهند به واسطه تشابه پارسیان با استان فارس آن را الحاق کنند.
چرا مخالف بودید وهستید؟
چون اسمی ساختگی و بی ریشه و بی هویت است. چطور می شود اسم منطقه ای را پارسیان گذاشت که نزدیک به 10درصد مردم اش عرب زبان هستند!!
گفته اند به علت همجواری با منطقه پارس جنوبی گذاشته اند که باز هم مضحک است مگر به واسطه همجواری با مشتی لوله و مخزن فولادی می شود نام فرهنگی وتاریخی نهاد؟!
بگذریم از این که اخیرا گفته شده قراربوده رییس جمهور در سفرش به گاوبندی هم اسم منطقه را یک شبه عوض کند و هم کار تقسیم هرمزگان و تشکیل استان فارس جنوبی را یک سره کند! و جلب تر این که پارسیان نام پالایشگاهی است در شهرستان «مهر» در نزدیکی لامرد که مثلا قرار بوده یکی از مراکز فارس جنوبی باشد.
ولی برخی از نخبگان گاوبندی با این نام مخالف اند؟ و آن را ناپسند می دانند؟
چرا ناپسند باشد چون کلمه گاو دارد ؟ خب اگر بخواهیم به مسایل فرهنگی با این سطحی نگری برخورد کنیم که چیزی باقی نمی ماند .پس کرمان را هم باید عوض کنیم چون «کرم» دارد و از گاو که زشت تر است یا گرگان که «گرگ» دارد یا «گاومیشان» یا «مورچه خورت »اصفهان یا پل دختر ویا...با کمال تاسف برخی تحصیل کردگان هرمزگانی نیز بدون هیچ مطالعه ای در زمینه تاریخ منطقه و یا بحث های زبان شناسی وفرهنگی به این عوام زدگی های دامن می زنند .مثلا «انگهران» را بدون هیچ دلیلی کرده اند «گوهران». این از بین بردن هویت یک منطقه است . و بعد گله می کنند که چرا جوانان ما با فرهنگ گذشته خودشان آشنا نیستند.
ولی حالا که عوض شده وکار از کار گذشته؟
مشکل این جاست که تغییراسم یک منطقه حتی با موافقت مردم منطقه هم که باشد باید با پیشنهاد و تایید کارشناسان باشد نه در یک دیدار عمومی یک شخصیت محترم .در فضایی هیجانی وبا سوت وکف زدن حضار. چون کارهای احساساتی وبدون تفکر حتما پشیمانی بارمی آورد به خصوص اگر بی ریشه باشد وپشت اش مسایل دیگری باشد که عوام خبر ندارند.
چرا با قاطعیت می گویید حتما پشیمانی می آورد؟
چون به حد کافی سابقه دارد. نمونه اش نام استان «کرمانشاه» که بعد از انقلاب برخی کاسه های داغ تر از آتش و بی سواد به دلیل وجود نام «شاه» در ترکیب این کلمه آن راعوض کردند و شد «باختران». در حالی که اصلا نام تاریخی کرمانشاه ربطی به حکومت پهلوی نداشت و بسیار قدیمی تر از این حرف ها بود وکلمه کرمانشاه ریشه ای زبان شناسی در زبان ونژاد کردی دارد. در تمام طول جنگ هم می گفتند «باختران »و گفتن نام کرمانشاه نوعی ضدیت با فرهنگ انقلاب محسوب می کردند در حالی که مردم راضی نبودند ولی می ترسیدند و در نهایت هم جرات پیدا کردند وعلنا مخالفت کردند و پس از شاید 10سال دوباره شد کرمانشاه. حالا هم حکایت گاوبندی ماست.چراباید راه های رفته را دوباره برویم؟

خب سوال را عوض می کنم.فکر نمی کنید که جدایی گاوبندی ازهرمزگان وتشکیل استان فارس جنوبی به توسعه این منطقه کمک کند؟
بله نام تاریخی اش گاوبندی است. البته این که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد را نمی دانم وپیش گویی هم بلد نیستم است ولی اگر اتصال به فارس باعث توسعه می شد خب همین حالا باید مناطق جنوبی فارس مانند لار و مهرو خنج و لامرد و اوز و گراش و گله دار و...توسعه می یافتند. الان تمام سرریز نیروهای جوان منطقه لارستان در سال های دور و نزدیک به سمت هرمزگان بوده چون بازار کار مناسبی در این منطقه نبوده و نیست و سر زدن به بازار های قشم و بندرعباس به خوبی حرف من را تایید می کند اگر استان فارس توان جذب این نیروها را داشت هیچ گاه این افراد به صورت مهاجر به هرمزگان نمی آمدند. البته با دوپینگ سیاسی واز بین بردن حقوق دیگران به خصوص حق مردم گاوبندی هرمزگان تا مدتی شاید بتوانند کاری بکنند اما کاری ماندگار نخواهد بود.
از بین بردن حق مردم گاوبندی یعنی چه؟
ببینید همه این حرف های تشکیل استان فارس جنوبی از زمان وزارت آقای موسوی لاری در دولت اصلاحات شکل گرفت که برخی از نیروهای منطقه «لامرد» و «مهر» در وزارت کشور فعال شدند .
البته خود اقای موسوی لاری اصلیتی مهری دارند.در همین دوره وزارت موسوی لاری بر وزارت کشور، « لامرد» شد شهرستان و بلافاصله «مهر» هم که جز کوچکی از لامرد و در حد یک دهستان بو دقرارشد که بشود شهرستان! که لازمه اش یا جمعیت بود یا وسعت یا اهمیت اقتصادی که مهر هیچ کدام از این معیارها را برای شهرستان شدن نداشت.
لذا چسبیدند به توسعه و اهمیت اقتصادی چون وسعت وجمعیت را یک شبه وبا رانت نمی شد افزایش داد لذا طرح یک پایشگاه «نفت» در مهر اجرایی شد و نفت و گازی که باید در نزدیک ترین فاصله به دریا و در شهر«گاوبندی» پالایش می شد با فاصله دور وصرف هزینه زیاد از بیت المال در مهر احداث گردید و مهر شد شهرستان!!
با این اوضاع مردم گاوبندی باید خیلی ساده باور باشند که فکر کنند در استان احتمالی فارس جنوبی به توسعه ای فوق العاده خواهند رسید مردم...گاوبندی در چنین ترکیبی به اقلیت تبدیل خواهند شد یادتان باشد که «مهر» با 6000 نفر جمعیت شد شهرستان ولی «گله دار» با سه برابر جمعیت ول معطل است و زیر مجموعه مهر است.!
بنا بر این اگر کسی هم در گاوبندی باشد که فکر می کن دبا پیوستن به استان فارس جنوبی این منطقه به جایی می رسد به سرنوشت «گله دار» نگاهی بیندازد.
البته اختلافات قومی در جنوب فارس بر خلاف هرمزگان بسیار بالا وخشونت آمیز هم هست نمونه اش دوسال قبل بود که برسر شهرستان شدن «گراش» چه آشوبی در لارستان راه افتاد و کار به آتش زدن اماکن عمومی و تخریب هم رسید و با دخالت نیروهای ویژه امنیتی این غایله فروکش کرد هنوزاین منطقه استان نشده چنین تضادی رخ داده بعدش را خودتان قیاس کنید.
و حرف آخر؟
ازتلاش فرهنگی نشریه ی وزین و محترم شما در حفظ وحدت مردم وگسترش اتحاد بین همه ی اقشار تشکر می کنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد