خاطره

   خاطره سرودن این غزل می رسد به 13 رجب حدود بیست سال قبل در حوالی همین شب های سرد و غریب.این شعر نیست خاطره است .خاطره ی یک نسل از امیر پابرهنگان امیرگرسنگان امیر فقیران. خاطره ای که به غارت رفت.در حوالی همین شب ها...

 

چه می شد اگر باغ پرچین نداشت

و آیینه مان این قدر چین نداشت

تمام تورا منعکس می نمود

نگاهی به دیگر مضامین نداشت

و ای عابر هر شب کوچه ها

حریردل ات زخم صفین نداشت

کجایی... که این سفره های صبور

سر شب به جز بغض رنگین نداشت

کسی نیست در خلوت کوچه ها...

دعاهای ما باز آمین نداشت