آنها فقط از «فهمیدن» تو می‌ترسند.



امروز34 سال  از مرگ دکتر علی شریعتی گذشت، دراین گذشت سال ها اوبه عنوان یک اندیشمند ایرانی ،او چه به تایید یا تکذیب یا نقد  و یا تقدیس و یا طرد و یا سواستفاده و...هم چنان زنده است وموضوع سخن.

 واین موهبتی است که کم تر نصیب اندیشمندی در یک صدسال اخیردر کشور ما شده است.

 اما چرا؟ا

آیا نوشته ها و گفته های شریعتی که باید حتما اکثرآن تابع مرور زمان می شد نامیرا وپایا هستند ویا این که ساحت اندیشه در کشور ما این قدر نازا وسترون ومنحط شده است که باید مساله را از نگاه هایی دیگر دید؟

شاید یکی از علت های این مطرح بودن شریعتی  این باشدکه بسیاری از دردهای مشترک مورد سخن شریعتی ،هم چنان پابرجا ومسلط هستند وزمینه ای شده اند بر تکثیر دردها وناکارامدی درمان ها وماندن برهمان پله ی سابق.

پاره ای از سخنان اورا باگرامی داشت خاطره ی پرشور او مرور می کنیم:

 

 به من بگویی نگو ، نمی گویم؛ اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم من می فهمم

آنها فقط از «فهمیدن» تو می‌ترسند. از «تن» تو- هر چقدر هم که قوی باشد- ترسی ندارند. از گاو که گنده‌تر نمی‌شوی، میدوشندت! از خر که قوی‌تر نمی‌شوی، بارت می‌کنند! از اسب که دونده‌تر نمی‌شوی، سوارت می‌شوند!، اما آنها فقط از «فهمیدن» تو می‌ترسند...مصلحت گویی خوشایند است و فریب دادن و دروغ بافتن و تایید و تعریف کردن شیرین، اما حقیقت تلخ است. بگذارید... تلخ و تند و راست و صاف بگوییم که: "سرطان... سخت پیش رفته است. فرصت کم است و فاجعه سنگین ...اگر باطل را نمی توان ساقط کرد می توان رسوا ساخت و اگر حق را نمی توان استقرار بخشید می توان طرح کرد و زنده نگه داشت