در حاشیه ی برگزاری نمایشگاه عکس و چیدمان احسان میر حسینی* در خانه ی هنرمندان تهران
یکم:
پاسخ «ناصرعبدالهی» برای مجری تلوزیون رسمی ایران خیلی غیر رسمی بود. آن جا که در جواب پرسش اش که گفته بوده: به عنوان یک هنرمند شهرستانی چه توصیه ای برای سایر هنرمندان شهرستانی داری؟ و ناصر هم به سنت همیشگی اش بدون رعایت کلیشه های رایج (نقل به مضمون) جواب دادبود که :«استعداد های هنری به کنار، ولی هرچه امکانات هنری هست در تهران است و توصیه ی من به هنرمندان شهرستانی این است که برای معرفی و دیده شده هنرشان خود را به تهران برسانند. همه امکانات این جاست...!».
هرچند که «شجاعی مهر» مجری برنامه خانواده سعی کرد با دست پاچگی و بریدن حرف های مهمان، از توسعه امکانات هنری در این سال ها در سراسر کشور داد سخن بدهداما حرفی که باید زده می شد بیان شده بود فقط این سوال بی پاسخ مانده بود که آیا مخاطبی که باید می شنید این حرف راشنیده است یا نه؟
دوم:
اگر فیلم «دختر لر» را به عنوان اولین فیلم سخنگوی فارسی دیده باشید احتمالا این تک گفتار مشهور دختر لر را نیز به یاد خواهیم آورد که از معشوقه اش مدام می پرسد :« منو به تهرون میبری؟ میگن تهران جای قشنگیه..»
اما شاید در این میانه دود و دم دیگر تهران به قول دختر لر آن قشنگی سابق را نداشته باشد اما انحصارش صد چندان شده چرا که نه فقط در گستره ی نیازهای علمی و فنی و دانشگاهی و اقتصادی و مالی وسیاسی و مطبوعاتی و پزشکی و...بهترین ها و کامل ترین ها در تهران تمرکز یافته که حتی در گستره ای چون نیازهای معنوی چون نیاز به «مقبولیت» و «منزلت» نیز گویا همه راه ها به تهران ختم می شود.
از این رو در عصر معاصر مان در هنر و ادبیات نیز از «نیما» و «بهار» و «شهریار» و «اخوان» گرفته تا «دانشور» و «شجریان» و «آتشی» و ...نیز زمانی حرف و حدیث و هنرشان دیده و شنیده شدکه تهران نشین شدند هرچند که جوهره ی هنرشان میراث سوغات شهرستان بود.
از هرمزگان نیز «حسین احمدی نسب» و «ناصر عبدالهی» و «رضا صادقی» و «رضا دبیری نژاد» «کوروش زارعی» و «سیروس کهوری نژاد» و از جمله هرمزگانی هایی بودند که درهمان اول درخشیدن های هنری شان، ترک یار و دیار کردند ونه تنها هنرشان که زندگی شان را نیز به تهران رساندند تا در این فرایند انحصار دیده ها و شنیده ها به تهران، غبار غربت نگیرند و مخاطب ملی خود را بیابند و صد البته در این تغییر جغرافیای زندگی خود و مخاطب موفق نیز بوده اند.
اما شاید سوال اصلی این باشد که در مقابل ماندن همیشگی درحیاط خلوت استان و یا خطررفتن به در الاماره طهران راه سومی و موقتی هم هست؟
باید پذیرفت کهخطر پذیرفته نشدن در میان مخاطبان جدید و خشک شدن سزچشمه های الهام هنری واز دست رفتن انگیزه و...ریسک کمی نیست.
سوم:
شاید یکی از راه های مناسب شکستن کم خطر این غربت، ارتباط با فضاهای فرهنگی و هنری پایتخت و جریان های زنده آن نه از راه مهاجرت که از راه حضور در جشنواره ها و نمایشگاه های انفرادی و گروهی و شب های شعر و قصه و کتاب و..باشد.راه سومی که ارزش آزمودن داردو از یک باره دل کندن از یار و دیار و نشستن در کناره بازار مکاره تهران فایده مند تر است.
«خانه هنرمندان» تهران یکی از این نظرگاه های ملی است که حضور آثاری از هنرمندان هرمزگان در آن می تواند در شناخت دیگران از آن چه در این کرانه می گذرد بسیار مفید باشد.فرصتی مناسب (که به جز چند مورد انگشت شمار)کم تر هرمندی از هرمزگان در این سال ها جرات و قابلیت تنفس در آن را محک زده است و از این لحاظ باید به نمایشگاه گاریز «احسان میر حسینی» تبریک گفت.
حضور هنری در خانه هنرمندان ایران در اگر نگوییم که این سال ها تبدیل به یک یک برند فرهنگی و هنری شده است حداقل «نمادی» است برای تثبیت شناسنامه یک هنرمند در سطح ملی.
نمادی که دوری گزیدن هنرمندان استان از حضور در آن نوعی انزوا طلبی و اخلاق درویشی آمیخته با حجب و حیای جنوبی را به ذهن می رساند که البته جلوه ی بیرونی این دوری، عدم اعتماد به نفس تعبیر می شود و برداشتی که چندان هم نادرست نیست .
نمایشگاه عکس های احسان میر حسینی در خانه هنرمندان را در اولین روز افتتاحیه دیدم و 5اثر آخرش را به شدت پسندیدم و آرزو کردم که دوباره در بندرعباس ببینمش. احسانی که در کنار کارهای عملی در سال گذشته یک پژوهش در زمینه «برقع» را نیزبا موفقیت به عنوان یک کار تحقیقاتی دانشگاهی به پایان رساند.
تجربه عملی میر حسینی در سال گذشته شاید تجربه گاریزهایی باشد که ساحل «خواجه عطا»ی بندرعباس تا «تهران» را سربالا شنا کرده اند.
*احسان میرحسینی، متولد ۱۳۶۴ بندرعباس، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد نقاشی از دانشگاه شاهد برپایی سه نمایشگاه انفرادی در تهران و بندرعباس و حضور در سه نمایشگاه گروهی را در کارنامه هنری خود دارد. او علاوه بر فعالیتهای هنری در دانشگاههای هرمزگان تدریس میکند.