خاطره‌ی یلدایی

یکم:

سال87 بود و انرژی عظیمی در کشور موج میزد انرژیی برای تغییر وقضا نمودن فرصت ان چهارسال گذشته. و این امواج البته در میان نسل جوان و اهالی رسانه و فرهنگ و دانشگاه و مطبوعات بیشتر تجلی داشت طیفی که پس از توقیف روزنامه شرق ،نشریهی «شهروند امروز» تابلوجدیدی بود که میشد همهی این طیف مختلف و امیدواریشان را یکجا به صورت مکتوب دید و شنبه هر هفته خواند.

خیلی زود شهروند امروز به تایم ایران شهرت یافت و نشان به آن نشان که چه استعدادهایی که در این کشور وجود داشته و داردند که می توانند برای مملکت آبرو کسب کنند و در مقابل البته استعداد تحمل کردنشان نه! ...پروراندن و رشد دادن و میدان دادن استعدادها دیگر بماند...

نشان به آن نشان که ایرانی در همهی عرصههای ملی و جهانی به قابلیتهای بزرگی رسیده است که میتواند تحسین و افتخارهایی جهانی بیافریند و ثابت کند که آنچه دیده میشود تمام ایران نیست

و در سطح استانیاش این انگیزهای برای ما بود که نشان دهیم همین قصهی کلان اهالی رسانه در سطح ملی، غصهی هرمزگان و هرمزگانیها در سطح منطقه ای نیز هست.

نشان به آن نشان که در پس آن چهرهی رسانهای حاضر و فعال آن سال ها در استان (که کار رسانهای خود در حوزهی مطبوعات را با پیکهای تبلیغاتی اشتباه گرفته بود) گسترهای از اهالی قلم و خبر و عکس و گرافیک وهنر و فرهنگ و... وجود دارند که میتوانند اگر فضایی برای تنفسشان باز شود هرمزگان را با نگاهی تازه و توانمند عرضه کنند و بندری خلاصه نشود در دعوای بندری و رقص بندری و سوسیس بندری و ترشی بندری و...

به اواسط پاییز که رسیدیم اما بادهای مخالف پاییزی شروع به وزیدن کرد و «تایم ایران» در اولین تندباد شکست و پرپر شد اما بوی بهار چنان همه را مست کرده بود که در ابتدای زمستان جامعهی ایرانی سراغ از اردیبهشت میگرفت وبه ذهن اش خطور نمی کرد که به زودی چه اتفاقی در راه است.

 

چه اسفندها...آه!

چه اسفندها دود کردیم!

برای تو ای روز اردیبهشتی

که گفتند این روزها میرسی

از همین راه...

 

قیصر امینپور

 

دوم:

همزمان با جشن تولد خورشید و درست در شب سرد یلدای سال 87 اولین شمارهی نشریهی «لاتیدان»با عشق به مردم هرمزگان و اعتلای فرهنگ رسانه ای آن، پس از یک هفته تلاش سخت شبانهروزی بسته شد و صبحاش بر روی پیشخوان روزنامه فروشیهای هرمزگان خودنمایی میکرد.

نشریهای تمام رنگی با ساختاری تازه که سعی میکرد با نوگرایی در محتوا و فرم، سنتی تازه در مطبوعات هرمزگان را به وجود بیاورد.

اولین شمارهی لاتیدان با تیتر اصلی سلام بر هرمزگان و با عکس زیبایی از هنرمند گرامی روحاله بلوچی در حالی به چاپ رسیده بود که بیشترین تلاشاش ارایه شکلی آبرومند از یک کار جمعی مطبوعاتی با رعایت استاندارهای حرفهای بود.

درست در ایامی که یکی از وبلاگنویسان هرمزگانی از تبدیل نشریات محلی به آگهینامه و در افتادن در دام کپیبرداری از اینترنت نالیده بود، تلاش ما رسیدن به افقی بود که بتوانیم100درصد مطالب ارایه شده تولیدی هیات تحریریه باشد و آگهی کمترین نقش در روند کار داشته باشد و همزمان از ورزش و اجتماع گرفته تا هنر و سیاست و تجارت و خانواده و... را پوشش بدهیم.

 

سوم:

نسیمی وزیدن گرفت و لاتیدان بیشتر از شش شماره دوام نیاورد و تحمل نشد و به ناگزیر به محاق رفت و در اردیبهشت سال88 از انتشار باز ماند درحالی که یک تجربهی شیرین و نیک از قابلیت های یک کار جمعی را به یادگار نهاد...

چندماه بعد همان نسیمی که لاتیدان را خاموش کرد به طوفانی بیسابقه از سنگ و مذاب و آتش تبدیل شد وغوغایی آفرید که باورش  و تصورش هنوز سخت است...

 

چهارم:

...

 

پنجم:

اکنون سه سال از عهد ما با مردم هرمزگان گذشته است

سه سال از خاموشی لاتیدان.

لاتیدان هنوز یک نام است.

نامی برای یک خاطرهی زیبای گروهی فرزندان هرمزگان.

حدیث خواستن و توانستن و به بهترین شکل توانستن.

لاتیدان برای کلید یک راز است.

همانگونه که «یلدا» یک نام است، یک راز است

راز این که زمستان هر قدر هم که سرد باشد و شب هر قدر هم که تاریک و سیاه باشد رفتنی است و روسیاهی به زغال خواهد ماند.

 

           دوستان در پرده میگویم سخن         گفته خواهد شد به دستان نیز هم

           چون سرآمد دولت شبهای وصل       بگذرد ایام هجـــــــــــــــران نیز هم

حافظ