باران بندری


باران امشب را می‌توان گفت که تقریبا باران بود.

تند و پرهیجان و پربرکت...

پر از شادی

از جنس باران‌های بندری.

که سال‌هاست نسل‌اش گم شده و تخم‌اش را موریانه خورده.

مثل انسان‌های بندری.

باران‌هایی که آدمی را غافل‌گیر می‌کند.

..باران دقایقی است که تمام شده و بسیاری از ناپاکی‌های شهر را شسته و با خود برده.

حتی تصمیم مرا

که قرار بود_ پس از مدتی که یک ریز هر روز می‌نوشتم  _، دیگر برای مدتی ننویسم...

پنجره را به نسیم خنکی باز نگه کرده‌ام.

باران همه چیز را شسته دستت درد نکند باران...

در دل یاس و ناامیدی و تاریکی شب نوری می‌تابد.

الیس الله بصبح قریب...