گفت وگوبا ندای هرمزگان

هرمزگان نیوز:(متن کامل)بیش از دو هفته از طرح سخنانی مبنی بسیار ضعیف خواندن استان های جنوبی کشور و لزوم راهیابی تمام استان ها به دریا گذشته است. سخنانی که بر پایه ی پیشنهاد انفصال بخش هایی از هرمزگان و مشخصا واگذاری شهرستان جاسک به استان کرمان و شهرستان پارسیان( گاوبندی) به استان فارس بود. این سخنان اگرچه در بوشهر پس از اعتراض نمایندگان این استان و خطبه های آقای صفایی بوشهری امام جمعه این شهر مبنی بر عذرخواهی گوینده از طرح چنین سخنانی رو به خاموشی نهاد ولی در هرمزگان هم چنان زنده و موجب اعتراض شخصیت های مختلف فرهنگی و هنری و دانشگاهی است. در همین رابطه و به ویژه با نگاهی به سابقه فرهنگی و تاریخی استان گفت و گویی با«محمد ذاکری» پژوهشگردر حوزه فرهنگ و تاریخ هرمزگان صورت گرفته که آن را در زیر می خوانید:

آقای ذاکری با توجه به مطالعات فرهنگی و تاریخی شما پیرامون استان، این نظرات جنجالی درباره ی جداسازی هرمزگان از کجا پیدا شد؟

جواب اش خیلی ساده است. همه ی این جنجال ها از زیر خاک و آب هرمزگان آغاز شد. در طول این 80 سال نظام ایالتی و ولایتی ایران به علت گستردگی رو به تقسیم شدن و ظهور استان های جدید با هویت های فرهنگی مشترک داشته است. و در این مسیر هم مشکلی نبوده و کسی هم معترض نبوده و بیش تر خواهان جدایی بوده اند تا الحاق به استانی دیگر نمونه اش جدایی اردبیل از آذربایجان شرقی و یا جدایی قزوین از زنجان و جدایی قم از مرکزی و سپس از تهران و این آخری کرج از تهران. پیشنهاد تجزیه کردن هرمزگان تاریخ چندانی ندارد. به نظر من به جای تاریخ باید در جغرافیای هرمزگان به دنبال مشکل گشت!! مشکل برای ما از وقتی شروع شد که از زیر خاک و آب هرمزگان نفت و گاز فوران کرد و کرومیت، سنگ آهن و اورانیوم پیدا شد. اسکله های عظیم ساخته شدند و مناطق آزاد وسوسه انگیز کیش و قشم شکل گرفت و قرار است که در آینده هرمزگان کریدور انرژی کشور شود و گرنه پیش از این ها از این خبرها نبود و تقسیمات کشوری برای خوش معیار و ملاک داشت.

ملاک و معیار تشکیل استان های جدید معمولا چه بوده؟

 چندین عامل بوده که البته به تناسب گاهی چند تا با هم و گاهی جدا از هم منشا این تغییرات بوده اند که می توان از عامل جغرافیایی و جمعیت و وسعت و فرهنگ و میزان توسعه و فاصله مناطق با مرکز استان شان نام برد.خراسان به علت وسعت تقسیم شد و کرج به خاطر جمعیت و توسعه و...

برای هرمزگان چه؟

جالب است که برای هرمزگان عامل فرهنگ از همه مهم تر بوده است البته فرهنگی که بر بستر جغرافیا شکل گرفته است مثلا مناطق ساحلی خلیج فارس و دریای عمان از خرمشهر گرفته تا چابهار معمولا در یک چهارچوب فرهنگی مشترک دیده شده اند. در تقسیمات کشوری دوره قاجار و مشروطه، ایران فقط 5 ایالت داشته در سال1316 به شش ایالت می رسد که البته با عدد مشخص می شده مثلا کرمان و بلوچستان را استان 8 می گفتند که تا امروز در بین مردم هرمزگان رایج است . تا قبل از سال1346 کل نوار ساحلی ایران توسط دو فرمانداری کل یکی فرمانداری کل بنادر و جزایر دریای عمان (به مرکزیت بندرعباس) و دیگری فرمانداری کل جزایر و بنادر خلیج فارس (به مرکزیت بوشهر) اداره می شده است که در همین سال این دو فرمانداری کل، منحل می شود و به جای آن یک استان مستقل بسیار بزرگ و طویل شکل می گیرد که از خرمشهر تا بندر گوادر در شرق چابهار را شامل می شده است و جالب است که مرکز این استان بزرگ و تمام این مناطق بندرعباس تعیین می گردد.

 اگر عامل فرهنگ مشترک (شکل گرفته برعنصردریا) را مشخصه اصلی ندانیم پس عامل اصلی چیست؟ چه شده که قانون گذاران آن سال ها به این نتیجه رسیده که جاسک و چابهار و بوشهر و خارک و ماهشهر با بندرعباس بیش تر نزدیک اند تا مثلا با زاهدان و شیراز؟ جالب این جاست هنوز هم که شما به چابهار بروید می بینید که با جاسک هرمزگان بیش تر نزدیکی دارند تا مثلا زابل در استان خودشان.

پس شما معتقدید که هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است؟

 بله من به نظریه خودم کاملا باور دارم و عمیقا معتقدم که هرمزگان فقط آب و خاک نیست و هرمزگانی بودن یک عامل فرهنگی است و لذا غیر قابل تقسیم می باشد. یک سنت است یک میراث مشترک انسانی است که عامل گویش شاخصه مهمی برای تداوم حیات این فرهنگ است. البته این نظر را من در یادبود امسال «رامی» هم به صورت کامل تری توضیح داده ام که باید در فرصتی مناسب مکتوب شود.

به صورت خلاصه تر هرمزگان یک مفهوم فرهنگی است یعنی چه؟

خلاصه اش یعنی این که منظورم از فرهنگ تمام مولفه های زندگی و زنده بودن در این منطقه است. تمام ساحت های حیات خاص در همین جغرافیا . با این توصیف من ، هرمزگان یعنی: همین ترانه های ابراهیم منصفی و شعرهای حسن کرمی .

هرمزگان یعنی: همین خور آذینی سیریک و خور خلاصی جاسک، آبگرم خورگو و غار نمکی قشم و آبشار تزرج.

هرمزگان یعنی: همین مراسم عضوای لافت و نوروز صیاد سلخ وعلم پیغمبر میناب و مولود خوانی سالانه اهل سنت در کنچی بستک.

هرمزگان یعنی: همین صدای فاطمه رضایی و صالح سنگبر و ناصر عبدالهی و ترانه های نصرک .

هرمزگان یعنی: همین باغستان های دهبارز و برنطین و رودخانه و جهله های میناب و پیارم فارغان و نارنگی سیاهو و برقع زنان سیریک و لباس زیبای کندوره خمیر و حجله های کنگ.

هرمزگان یعنی : همین پل لاتیدان و غارسادرمن جاسک و خانه فکری و مسجد بن عباس لنگه و بت گورون و دبستان جاوید و کارخانه خنجی . قلعه فین و قلعه مغویه و قلعه شاداب بیابان .

هرمزگان یعنی: همین سید گوده و کتابخانه شرفا شرفایی جناح و عرب زبان های شیبکوه و گوجه گاوبندی و لیموی جغین و برف های قله هماگ.

هرمزگان یعنی: همین سدید السلطنه بندرعباسی و حاجی مشیر و حاج احمدگله داری و حمام اش و سید عبدالرحیم خطیب بندری و شیخین و صهرین اش و آیت الله رئوفی.

هرمزگان یعنی: همین رفتن به دریا در چهارشنبه آخر صفر و مراسم آرگیز گردانی نیمه شعبان و چهاردهمی و تعزیه کریان و نوحه های قضایی مینابی. یعنی همین هواری ماهی سوری وگندم شمبری و تخمه قشمی و تمباکوی گزیر لنگه وهوور رمچاه و سمبوک و جالبوت وجهاز های بادی .

همین تیم شهرداری وآلومینیوم.. یعنی همین ترانه ماندگار«وختی که تم دی » و«بارون بارکو...» فرهنگ جامع انسانی یعنی همه ی این ها. البته نباید جایگاه بلند و بی نظیر «ملوک هرموز» و نقش شان در ایجاد این فرهنگ مشترک را فراموش کرد ملوک هرموز یکی از معماران این تاریخ مشترک بوده اند.

بیشتر درباره ملوک هرموز توضیح دهید؟

خود این مساله موضوع چند کتاب و چندین رساله و پایان نامه دانشگاهی بوده و شما را ارجاع می دهم به کتاب «تاریخ مهاجرت اقوام در خلیج فارس» از نویسنده ارجمند دکتر «محمدباقر وثوقی» که بسیار ارزشمند است و لازم است هر هرمزگانی در خانه اش یک جلد از آن داشته باشد و البته به اختصار هم من پیشگفتاری به نام ققنوس هرمزگان بر کتاب «عکس هرمزگان» نوشتم که هم به صورت مکتوب و هم در فضای وب موجوده ولی به صورت خلاصه باید گفت که برخی از مردم هرمزگان که به دریانوری و تجارت شهره بوده اند از قرن پنجم تا قرن دهم حکومتی خودمختار در جنوب ایران به وجود می آورند که ابتدا شامل مناطق میناب و بیابان بوده که بعدها به سمت جاسک و لنگه کشیده می شود که درست منطبق بر نقشه کنونی هرمزگان بوده است یعنی از جاسک تا کیش امتداد داشته و در عرصه دریا از بحرین تا عمان و حتی زنگبار در شرق آفریقا را در سیطره داشته اند و جزیره «هرموز» را به عنوان «دار الاماره » خود باراندازی از ثروت کرده بودند که همین مساله طمع پرتغالی ها را برانگیخت و باعث حمله به هرموز و اشغال آن شد قدیمی ترین کتاب فرهنگی ما هرمزگانی ها که« شاهنامه تورانشاهی» باشد هم در همین دوره امیران هرموز دوره تالیف شده است.

پس طالب مناطق هرمزگان شدن ریشه در قابلیت های هرمزگان دارد؟

بله البته به کسانی که چشم به مناطق هرمزگان دارند هم باید حق داد وقتی از سیگار و ماهواره و سنگ قبر و کفن مردگان گرفته تاماشین و گندم و جانماز و لاک ناخن زندگان و ازطلای سیاه گرفته تا میعانات گازی و نفتی از همین آب و خاک می گذرند باید هم به دنبال تصاحب و تجزیه اش باشند. بیخ مساله منافع مادی و اقتصادی است به همین راحتی. البته اسم اش را اسم های قشنگ می گذارند مثلا محرومیت زدایی. اما ته اش را ببیند خودتان می توانید بهتر قضاوت کنید. اولش به نام محرومیت زدایی و استان ضعیف و قوی شروع می کنند ولی وقتی پای کار می رسد به جای طلب کردن «بشکرد» برای آبادی می آیند و معدن فاریاب رودان را می برند.

 آیا فکر نمی کنید که مثلا تجزیه پارسیان و الحاق به استان فارس به توسعه ی این منطقه کمک کند؟

 اولا که من از نظر فرهنگی و تاریخی و هویتی با این نام «پارسیان» خیلی مشکل دارم از روز اول هم دلایل ام را نوشتم که مطبوعات محلی مرعوب بودند و چاپ نکردند تا کار به این جا رسید که می خواهند به واسطه تشابه پارسیان با استان فارس آن را الحاق کنند.

چرا مخالف بودید و هستید؟

 چون اسمی ساختگی و بی ریشه و بی هویت است. چطور می شود اسم منطقه ای را پارسیان گذاشت که نزدیک به 10درصد مردم اش عرب زبان هستند!! گفته اند به علت همجواری با منطقه پارس جنوبی گذاشته اند که باز هم مضحک است مگر به واسطه همجواری با مشتی لوله و مخزن فولادی می شود نام فرهنگی و تاریخی نهاد؟! بگذریم از این که اخیرا گفته شده قرار بوده رییس جمهور در سفرش به گاوبندی هم اسم منطقه را یک شبه عوض کند و هم کار تقسیم هرمزگان و تشکیل استان فارس جنوبی را یک سره کند! و جالب تر این که پارسیان نام پالایشگاهی است در شهرستان «مهر» در نزدیکی لامرد که مثلا قرار بوده یکی از مراکز فارس جنوبی باشد.

ولی برخی از نخبگان گاوبندی با این نام مخالف اند؟ و آن را ناپسند می دانند؟

 چرا ناپسند باشد چون کلمه گاو دارد؟ خب اگر بخواهیم به مسایل فرهنگی با این سطحی نگری برخورد کنیم که چیزی باقی نمی ماند. پس کرمان را هم باید عوض کنیم چون «کرم» دارد و از گاو که زشت تر است یا گرگان که «گرگ» دارد یا «گاومیشان» یا «مورچه خورت» اصفهان یا پل دختر و یا... با کمال تاسف برخی تحصیل کردگان هرمزگانی نیز بدون هیچ مطالعه ای در زمینه تاریخ منطقه و یا بحث های زبان شناسی وفرهنگی به این عوام زدگی های دامن می زنند. مثلا «انگهران» را بدون هیچ دلیلی کرده اند «گوهران». این از بین بردن هویت یک منطقه است. و بعد گله می کنند که چرا جوانان ما با فرهنگ گذشته خودشان آشنا نیستند.

ولی حالا که عوض شده و کار از کار گذشته؟

 مشکل این جاست که تغییراسم یک منطقه حتی با موافقت مردم منطقه هم که باشد باید با پیشنهاد و تایید کارشناسان باشد نه در یک دیدار عمومی یک شخصیت محترم در فضایی هیجانی و با سوت و کف زدن حضار. چون کارهای احساساتی و بدون تفکر حتما پشیمانی بارمی آورد به خصوص اگر بی ریشه باشد و پشت اش مسایل دیگری باشد که عوام خبر ندارند.

چرا با قاطعیت می گویید حتما پشیمانی می آورد؟

 چون به حد کافی سابقه دارد. نمونه اش نام استان «کرمانشاه» که بعد از انقلاب برخی به دلیل وجود نام «شاه» در ترکیب این کلمه آن را عوض کردند و شد «باختران». در حالی که اصلا نام تاریخی کرمانشاه ربطی به حکومت پهلوی نداشت و بسیار قدیمی تر از این حرف ها بود و کلمه کرمانشاه ریشه ای زبان شناسی در زبان و نژاد کردی دارد. در تمام طول جنگ هم می گفتند «باختران » و گفتن نام کرمانشاه نوعی ضدیت با فرهنگ انقلاب محسوب می کردند در حالی که مردم راضی نبودند ولی می ترسیدند و در نهایت هم جرات پیدا کردند وعلنا مخالفت کردند و پس از شاید 10سال دوباره شد کرمانشاه. حالا هم حکایت گاوبندی ماست. چراباید راه های رفته را دوباره برویم؟

 خب سوال را عوض می کنم.فکر نمی کنید که جدایی گاوبندی ازهرمزگان و تشکیل استان فارس جنوبی به توسعه این منطقه کمک کند؟

بله نام تاریخی اش گاوبندی است. البته این که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد را نمی دانم و پیش گویی هم بلد نیستم .ولی اگر اتصال به فارس باعث توسعه می شد خب همین حالا باید مناطق جنوبی فارس مانند لار و مهر و خنج و لامرد و اوز و گراش و گله دار و...توسعه می یافتند. الان تمام سرریز نیروهای جوان منطقه لارستان در سال های دور و نزدیک به سمت هرمزگان بوده چون بازار کار مناسبی در این منطقه نبوده و نیست و سر زدن به بازارهای قشم و بندرعباس به خوبی حرف من را تایید می کند اگر استان فارس توان جذب این نیروها را داشت هیچ گاه این افراد به صورت مهاجر به هرمزگان نمی آمدند. البته با دوپینگ سیاسی و از بین بردن حقوق دیگران به خصوص حق مردم گاوبندی هرمزگان تا مدتی شاید بتوانند کاری بکنند اما کاری ماندگار نخواهد بود.

از بین بردن حق مردم گاوبندی یعنی چه؟

ببینید همه این حرف های تشکیل استان فارس جنوبی از زمان وزارت آقای موسوی لاری شکل گرفت که برخی از نیروهای منطقه «لامرد» و «مهر» در وزارت کشور فعال شدند . البته خود آقای موسوی لاری اصلیتی مهری دارند. در همین دوره وزارت موسوی لاری بر وزارت کشور، « لامرد» شد شهرستان و بلافاصله «مهر» هم که جز کوچکی از لامرد و در حد یک دهستان بود قرار شد که بشود شهرستان! که لازمه اش یا جمعیت بود یا وسعت یا اهمیت اقتصادی که مهر هیچ کدام از این معیارها را برای شهرستان شدن نداشت.لذا چسبیدند به توسعه و اهمیت اقتصادی چون وسعت و جمعیت را یک شبه و با رانت نمی شد افزایش داد لذا طرح یک پالایشگاه «نفت» در مهر اجرایی شد و نفت و گازی که باید در نزدیک ترین فاصله به دریا و در شهر«گاوبندی» پالایش می شد با فاصله دور و صرف هزینه زیاد از بیت المال در مهر احداث گردید و مهر شد شهرستان!! با این اوضاع مردم گاوبندی باید خیلی ساده باور باشند که فکر کنند در استان احتمالی فارس جنوبی به توسعه ای فوق العاده خواهند رسید مردم...گاوبندی در چنین ترکیبی به اقلیت تبدیل خواهند شد یادتان باشد که «مهر» با 6000 نفر جمعیت شد شهرستان ولی «گله دار» با سه برابر جمعیت ول معطل است و زیر مجموعه مهر است.! بنا بر این اگر کسی هم در گاوبندی باشد که فکر می کند با پیوستن به استان فارس جنوبی این منطقه به جایی می رسد به سرنوشت «گله دار» نگاهی بیندازد. البته اختلافات در جنوب فارس بر خلاف هرمزگان بسیار بالاست نمونه اش دوسال قبل بود که بر سر شهرستان شدن «گراش» چه غوغایی در لارستان راه افتاد و کار به آتش زدن اماکن عمومی و تخریب هم رسید و با دخالت نیروهای ویژه امنیتی این غائله فروکش کرد هنوزاین منطقه استان نشده چنین تضادی رخ داده بعدش را خودتان قیاس کنید.

و حرف آخر؟

ازتلاش فرهنگی نشریه ی وزین و محترم شما در حفظ وحدت مردم و گسترش اتحاد بین همه ی اقشار تشکر می کنم.

نظرات 16 + ارسال نظر
فرهاد 1390/05/13 ساعت 09:50 http://barbat-oud.blogfa.com

حکیم ابوالقاسم فردوسی(شاهنامه)

ز دانا بپرسید پس دادگر
که فرهنگ بهتر بود یا گهر ؟

چنین داد پاسخ بدو رهنمون
که فرهنگ باشد ز گوهر فزون

که فرهنگ آرایش جان بود
ز گوهر سخن گفتن آسان بود

گهر بی هنر زاروخوارست وسست
به فرهنگ باشد روان تندرست

با ای مصاحبه خیلی مسائل روشن بو...
سپاس از شما جناب ذاکری به خاطر تلاش شبانه روزی تو

سلام

غریبه 1390/05/13 ساعت 11:43 http://iiran.blogfa.com

با سلام جناب آقای ذاکری از شما ممنونیم.

حسن 1390/05/13 ساعت 14:55 http://www.larak.blogsky.com

سلام
خسته نباشید که یک تنه جور چندها تن بیهوده را می کشید. وز شمار خرد ....

محسن از بندر 1390/05/13 ساعت 16:18

جناب آقای ذاکری ;
خدا قوت, در این گفتگو خیلی مختصر و مفید , حق مطلب را ادا کردید . دست شما درد نکند که یک تنه هستید با ریشه ای
قطور.
ولی امان از این آلزایمر تاریخی که آقایان دچارش شده اند.

با سلام و خسته نباشید خدمت استاد عزیز
واقعا که حق مطلب را ادانمودید دست مریزاد قسمتی از مطلبتون را قرض گرفتم با اجازه .
ــــــــــــــــــــــــ
شما را با نام لاتیدان لینک نمودم
در صورت امکان من را با نام کوشک نشین لینک نمایید

چشم

سلام و درود بر شما که حق مطلب را بیان نمودید.با آرزوی موفقیت روز افزون شما.


سلام و تشکر از شما و ندای هرمزگان

ممنون که من رو لینک نمودید من هم از زمره ی دانشجویان شما بودم
با آرزوی موفقیت

داغت نگینم کاکاجون

مرحبا بر شما بندری غیور
با شما هم عقیده ایم

امیراسلامی 1390/05/17 ساعت 15:03

با سلام و خسته نباشی به استاد عزیز

از شما که اینقدر از ته دل و بدون هیچ گونه چشم داشتی از فرهنگ و تاریخ استان حمایت میکنید
متشکرم

ebrom 1390/05/22 ساعت 06:09 http://www.azkar.blogfa.com

استاد با غیرت زنده باد /هر که این غیرت ندارد نیست باد

منا 1390/05/24 ساعت 09:54 http://radiomona.blogsky.com

سپاس برای بالابردن آگاهی ما

[ بدون نام ] 1390/06/08 ساعت 02:28

با سلام و آرزوی توفیق به اطلاع شما می رسانم لامرد از سال ۶۸ شهرستان شده و از سوی دیگر مزید اطلاع عرض کنم علت احداث پالایشگاه د رمهر وجود ۳۰درصد منابع گاز شیرین در منطقه لامرد و مهر است . از سوی دیگر صرف جمعیت ملاک شهرستان شدن نیست بلکه مهر موقعیتی استراتژیک دارد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد