ما می‌مانیم

می‌گویند روزی «رضاخان» که هنوز فرمانده ارتش بود و از دست مخالفت‌های «مدرس» در مجلس شورای ملی با عملکردش به تنگ آمده بود رو می‌کند به او و می‌گوید: «سید چرا هرجا که می‌روی پا روی دمب ما می‌گذاری؟» و مدرس فورا جواب داده بود: «جناب سردار سپه، مشکل از پای بنده نیست مشکل از دمب دراز حضرت‌عالی است که که هرجا ما می‌رویم زیر پایمان است!»

وقتی که «لاتیدان» که تمام خطوط قرمز گفته و ناگفته را رعایت می‌کرد و در آخرین نوشته‌اش هم از مرگ لاک‌پشت‌های جزیره لارک نوشته بود فیلتر می‌شود فهمیدم که خویشتن‌داری و مراعات کردن زیادی هم فایده‌ای ندارد. فهمیدم که حقیقتا مشکل از پای ما و قلم ما و عکس ما و... وبلاگ‌نویسی ما نیست و مشکل اصلی همان دمب دراز است.

آن دمب دراز اکنون درازتر شده است آن‌چنان که از کوچه و خیابان و دشت و بیابان گذشته و به اعماق خلیج‌فارس رسیده است! از همین‌رو وقتی که از دلفین‌ها و لاک‌پشت‌ها هم می‌نویسی باز به جناب دمب برمی‌خورد.

وقتی لاتیدان فیلتر شد فهمیدم که ایران بیش از یک میلیون کیلومترمربع وسعت دارد اما دریغ از یک وجب حریم‌ شخصی!

پس فرقی ندارد که از چه و از که می‌نویسی مشکل با خود ماست با بودن ما.

برای بودن و ماندن هم باید سخت‌جان بود. رسم طبیعت این است.

ما می‌مانیم.

با همه‌ی سخت جانی مان.

مثل صخره‌های چندهزارساله‌ی لارک و لنگه و قشم و هرمز و جاسک و...

این‌جا زادگاه ما بوده و یقینا خوابگاه ما نیز خواهد بود به ناگزیر.

آن‌کس که باید برود ما نیستیم.

آن محمدرضاشاه پهلوی بود که رفت و در غربت مصر مرد.

آن رضاشاه پهلوی بودکه رفت و در غربت جزیره‌ی موریس مرد.

آن احمدشاه قاجار بود که رفت و در غربت پاریس مرد.

 

آن محمدعلی شاه قاجار بود که رفت و در غربت ایتالیا مرد.

هیچ فکر کرده‌اید که راستی چرا در یک قرن اخیر تمام شاهان ایرانی در غربت مرده‌اند؟

***

ما می‌مانیم

گرم و پرشور و باانگیزه.

با همین دل‌خوشی‌های کوچک‌مان.

با همین نوشتن از سدیدالسلطنه و منصفی و حسن کرمی و صالح سنگبر و مریم بهنام و عبدالرحمان فرامرزی و ...

با نوشتن از زار و لیوا و جفتی و ناصر عبدالهی و فاطمه رضایی و خالو قنبر و غلام مارگیری و...

با نوشتن از معدن خاک سرخ هرمز و معدن جداشده‌ی فاریاب رودان و امنیت بندرعباس و تونل تنگه‌زاغ و لاک‌پشت‌های لارک و دلفین‌های هنگام و قوطی‌های پلاستیک و کشندقرمز...

با نوشتن از فریده جعفری و نوزاد به ناحق یتیم شده‌اش، از چه‌چکور و خانه‌های به ناگاه خراب شده‌اش، از خمیر و خودکشی نوجوانان‌اش و...

با نوشتن از فرش خاکی و کنگره‌ی شعر و قصه و نمایشگاه عکس و جشنواره‌ی خانه‌ی مطبوعات و نوروز دریا و چهارشنبه‌ی آخر صفر و مراسم علم پیغمبر و محیط زیست و فضای دانشگاه و ...

ما زنده‌ایم و حیف است که زندگی‌مان گروگان دیگران باشد.

لاتیدان ۲ در چنین شور و حالی می‌روید و به آفتاب سلامی دوباره می‌کند.