انتفاضه ی زیتونی تونس

 

یکم: 

 بیست وچهار سال قبل و در اوج جنگ تحمیلی صدام ( که بیش تر دولت های عربی را پشت سر خود داشت) کوچک ترین خبرها از ناآرامی های در کشورهای عربی در راس خبرهای صداو سیمای ما بودهم از آن رو که سیاست کلی نظام صدورانقلاب اسلامی از جنس ایرانی اش به سایر کشورها بود وهم از آن جهت که فراوانی نظام های خودکامه در منطقه آنان را در برابر تحولات داخلی شان آسیب پذیرکرده بود.

 درحاکمیت چنین فضایی در روابط ایران انقلابی و کشورهای عربی که مرتجعان عرب خوانده می شدند تونس و رهبر خود کامه اش «حبیب بورقیبه» یکی از این کشورهای هدف بودچراکه از زمان استقلال کشورش از فرانسه تا آن زمان دارای حاکمیتی تک حزبی وبدون انتخابات آزادبود که در ایام جنگ سرد هم حمایت آمریکا را داشت و هم پشتیبانی فرانسه را.

بورقیبه هم مانند سایر حکام مستبد منطقه چون ملک حسین اردن و ملک حسن مغرب وجعفرنمیری سودان ومبارک مصر و... بی تعارف از صدام حمایت می کرد و از لحاظ لفظی وتبلیغاتی نیز به شدت رهبران ایران را مورد حمله قرار می داد وآنان را به تلاش برای بی ثباتی کشورهای عربی متهم می کرد.

از این رو بزرگ کردن اخبار ناآرامی در تونس وحتی تلاش درجهت سرنگونی مستبدی که از ابتدای استقلال تونس در آن فرمانروایی می کرد به یک آرزو تبدیل شده بود آرزویی ایدئولوژیک که خود را در پوشش اخبار وتبلیغات رسمی نشان می داد.

آرزویی که محتوایش فرار دیکتاتور از کشور طی یک قیام سراسری مستضعفان وبرپایی نظامی مردمی بود.آرزوی طوفانی که از تونس بگیرد وبرود تا الجزایر و مغرب و بیاید تا مصر و اردن وعربستان سعودی و...وهمه ی دشمنان ما وهمه ی دیکتاتورها ی منطقه ای یکی پس از دیگری به سرنوشت محمدرضا شاه پهلوی دچار شوندآرمانی که کابوس شاهان و امیران منطقه بود...

از قضا در همان ایام با بحث گرانی نان و ارزاق در تونس گروه اسلام گرای النهضه به رهبری یک روشنفکر مذهبی به نام «راشد الغنوشی» که نزدیکی هایی با انقلاب ایران نیز داشت تلاش هایی را برای برپایی انقلابی شبیه ایران در این کشور به کار بست وناآرامی هایی را نیز به دنبال داشت در پی آن موجی از تبلیغات و اخبار لحظه به لحظه از اوضاع تونس پخش می شد که بیان می کرد به زودی مردم تونس از تقاضای نان به تقاضای نظام خواهند رسید که البته راشدالغنوشی کارش نگرفت.۱

مدتی بعد با کودتای «بن علی» و حذف بورقیبه همه ی این سر و صداها به کلی خوابید ومردم به امید بهبود وضعیت معیشتی خود به خانه های شان برگشتند و مشخص شد دغدغه اصلی مردم مستضعف نان بوده نه نظام.

 راشدالغنوشی هم به واقع گرایی رو آورد و از آرمان هایی مانند برقراری حکومت اسلامی در تونس دورشده به دموکراسی خواهی نزدیک شد نتیجه آن که به ناگهان تونس و مردم محروم ومظلوم وانقلاب اسلامی پابه زای اش به فراموشی سپرده شد واز چشم تبلیغات رسمی افتاد. چرا که در سال های بعد هم که بنیاد گرایی سلفی تمام جهان« اهل سنت» را در هم می نوردید مردم تونس راهی دیگررا تجربه می کردندکه شباهتی باآرزوی برقراری خلافت اسلامی نداشت و بیش تر خواسته هایی مدنی و اجتماعی و معیشتی بود تا آرزوی برپایی حکومتی به شیوه ی صدر اسلام از این رو هیچ گاه ارزش پرداختن نیافت.

دوم:

این روزها اما تونس دوباره برسر زبان هاست واز قضا باز هم برسر نان . اینک اما دراین سرزمین زیتون خیز تمام آن آرزوهای ایدئولوژیک گذشته به سرعت برق و باد محقق شده است. قیام از شهرهای فقیر و کوچک و مستضعف نشین شروع شد و کم کم بالا گرفت وسرکوب خونین و کشتارهای خیابانی نزدیک به  یک ماه هم طول کشید.مردم پایتخت هم به خیابان ها آمدند. دیکتاتور گریخت و مردم به شادمانی پرداختند وتاریخ ورق خورد.آن چه در تونس می گذرد یک انقلاب اصیل و با ریشه ای کاملا مردمی است اما در رسانه های ما هیچ خبری نیست؟ یک هفته هیچ خبری درج نشد.

هیچ کس از کشته شدن مستضغفین یادی نکرد وپیام تسلیتی نفرستاد وعزای عمومی اعلام نکرد.

هیچ کس از فرارخفت بار دیکتاتور گزارش لحظه به لحظه پخش نکرد.

هیچ کس در مقبل سفارت تونس تجمع دانشجویی در حمایت از مسلمانان در بند ندید

هیچ کاروان کمکی ارسال نشد....

در عوض گفته شد که عامل خشم مردم حجاب اسلامی بوده.پس از رفتن دیکتاتور غارت شروع شده و...

چرا هیچ کس پیام تبریکی برای مستضعفان و پابرهنگان تونس نفرستاد؟

می دانید چرا؟

ما که می دانیم چرا

سوم:

تونس در این سال ها به یک نظام دیکتاتوری به تمام معنا تبدیل شده بود.نظامی تک نفره.نه یک حزب آزاد نه یک روزنامه آزاد ونه یک رسانه ی آزاد.

حاکم فاسد نظامی فاسد آفریده بود نظامی ناکارآمد وآقازاده پرورکه در آن نه تنها رشد اقتصادی و توسعه نبود که ثروت ملی به زشت ترین صورت غارت شده واکثریت را ازحقوق عادی خود دور کرده بود.

دیکتاتوربی خبر از بشکه ی باروت روز به روزدرتملق و دروغ اطرافیان چاپلوس خود فرو می رفت و خود را در حصار نیروهای امنیتی اش بی نیاز و خاطر جمع می دانست. تا جوانی شعله ی این بشکه ی باروت شد وجزیره ی ثبات به جزیره ی سرگردانی اش تبدیل شد وتفاله ایی شد که کم تر کشوری تحویل اش گرفت و حتی آسمان فرانسه نیز که همیشه آن را پناه خود می دانست به رویش بسته شد.

چهارم:

 قصه از این جاشروع شد که در یکی از شهرهای جنوبی تونس ( که نسبت به شمال فقیر تر محسوب می شوند)جوان دیپلمه ی بی کاری به هر دری که زده بود بر رویش باز نشده بود.نه پارتی داشت و نه پولی. به عوض خانواده ای داشت که از او امید ها داشتند.نان آور خانواده لقبی بود که جز شرمندگی حاصلی برای هر روزش نداشت.

تا این که یک گاری خرید وبه فروش سبزی در بازار محلی پرداخت که باز هم سر و کله ماموران شهرداری پیدا شد و او که هنوزنه پولی داشت که رشوه ای بدهد ونه زبانی که بتواندمدتی آن ها را از خود دور کندوبه ناگاه چرخ دستی اش راشکسته و توقیف شده سبزی هایش را پخش وپلا و خود را کتک خورده و بی پناه دید.

روی بازگشتش نبود.

بادست خالی به کدام خانه برود؟چه کار می توانست بکند؟ به که باید بنالد؟ کدام گوش شنوا؟

جوان ظرف نفت دست فروش همسایه را برداشت و پیش چشم ماموران شهرداری

پیش چشم بقیه دست فروش ها وعابران خیابانی

پیش چشم مردم تماشاگر

پیش چشم چشمان منتظر خانوده اش خود رابه اتش کشید...

دقایقی بعد تمام بازار دست فروشان

ساعاتی بعد تمام شهر و هفته ی بعد تمام تونس به آتش غیرت کشیده شد

مردم معترض بی محابا و با دستان خالی به خیابان آمده بودند.

ودیکتاتور راصدا می زدند چرا که ترس ها ریخته بود

بشکه ی باروت ترکیده بود

یادآور این ضرب المثل عربی که: انسان گرسنه چیزی برای باختن ندارد واین آغازحرکت مردم تونس بود...

پنجم:

. خاور میانه سرزمین حاکمانی است که در برابر ملت خود ظالم و خون ریز ودر برابر استعمارگران خارجی ذلیل و مطیع اند . «بن علی» یکی از این هزاران بود که دیروز تاب نیاورد.او برید و گریخت چرا که دیگر زمان رفتن اش شده بود . زمان رفتن را وجدان جمعی مردم یک کشور تعیین می کنند و بس.

وقتی حقیقتی قرار است اتفاق بیفتد حتما می افتد و هیچ کس هم جلودارش نیست واگر نیفتاده یعنی که هنوز زمانش نشده وبه قول «ویکتور هوگو» حتی قوی ترین ارتش های جهان نیز توان ایستادن در برابرآن چه قرار است بیفتد راندارد وشاید از همین رو بود که فرانسوی ها فورا ماست ها را کیسه کردند و حمایت شان را از پشت مهره ی سوخته شان برداشتند تا ثابت شود که منافع شان رابر دموکراسی در جهان سوم ترجیح می دهند و درس عبرتی باشد برای ما.

 این روزها دیدن جشن خیابانی مردم تونس واقعا دیدنی است

دست جمعی سرود می خوانند و می رقصند ما هم خوشحالیم.ما چندین سال قبل چنین روزی را انتظار می کشیدیم.

سلام بر آزادی

 وسلام بر زیتون های سبز تونس

   ******* 

۱-

هرچند که ما چند هفته ای درصبح گاه مدرسه مان شعار مرگ بربورقیبه را هم بر بقیه ی مرگ ها ودست بریده ی فهد اضافه کردیم اما افاقه نکرد واز انقلاب اسلامی تونس خبری نشد ( مهم ترین شعار هفتگی ما در آن ایام تبت یداابی لهب/ بریده باد دست فهد بود)